. ضرورت شناخت اقوام ایرانی لر
ضرب المثل های لری :
1. (مو ایگم نر تو ای گوی بدوشش)من می گویم نر است تو می گویی شیر آن را بدوش:کنایه است برای اصرار وسماجت وحرف نشنودن-( کاری غیر قابل انجام)
2. (دس اشکسه کار ای کنه اما دل شکسه کار نی کنه)دست شکسته کار می کنداما دل شکسته کار نمی کند:کنایه از دلمردگ
3. (دیه وخو نیدی شی کنه کر جمو جمو ای خواس)دختر ترشیده امید شوهر نداشت شوهر که کرد پسر دو قلو می خواست:در مورد حاجت بی ج
4. (دووری که دایش تعریفش ای کنه سی کرهالوش خوبه)دختری را که مادرش ازاو تعریف می کند برای پسر داییش خوب است
5. (و در ای گم که دیوار گوش کنه)، به در اشاره می کنم دیوارتو بشن
کنایه درمورد اشخاص کند فهم.( غیر مستقیم مطلب را برای مخاطب جا انداختن است
6. (می ای خوی بری هونه خالت ) مگر می خواهی بروی خانه خاله ات : در مورد محبت خاله ها
7. (سوار غم پیاده نی خره)،سوار به فکر پیاده نیست : کنایه در مورد اشخاص خود خواه و تازه به دنیارسیده
8. (می گردو بارت که رک و رک ای کنی)،مگر گردو بار داری که صدا میکند:کنایه در مورد افراد کم ظرفیت.( کسی که ضعفی دارد قلقلک میگیره و به خود می پیچد
9. (تو که شوم نداری سی چه مهمون ای گیری) ،توکه شام نداری چرا مهمان می گیری :کنایه در مورد اشخاصی که قدرت ندارند و ادعا میکنند
10.(جومه درسه فکرش به پرویه)،جامه پاره حواسش به وصله است:مانند اسب گم کرده دنبال افسارش می گرد
11.(هر کس دس بنه سر کلاهش باد نبرش ) هر کس دست بر کلاه خود نهد تا باد او را نبرد :هر کس باید مواظب خود باش
12.(هر کس گلیم خوشه باید از او بکشه )،هر کس گلیم خود را باید از آب بیرون آورد .
13.(کله کاغذی سرم نهادی )،کلاه کاغذی سرم گذاشتی:منظور حقه و نیرنگ و فریب دادن است ،کلاه گذاشتن .(فریب با پوچ و کم ارزش)
14.(دندون درد درمونش کشیدنه)،دندان درد درمانش کشیدن است در مورد دست شستن از کاری است وقتی که دیگر ثمری ندارد. شکار دارد. باز شدن دهان و فکین در صحبت کردن زیاد است.
نکته: علامت جمع در گویش و لهجه لری مردم کهگیلویه و بویراحمد حرف ( لام ) است.
نکته: در این گویش حروف فارسی پ ، چ ، گ ، تلفظ آشکاری دارند و گاه حالت مشدد می گیرند.
نکته: حرف ژ بر خلاف لهجه کردی در صحبت و تلفظ کاربرد پیدا نمی کند.
برای بهتر شناختن گویش و لهجه کلی مردم کهگیلویه و بویراحمد به صرف چند نمونه افعال پرداخته می شود: فعل ( رفتن ) : رهتم ، رهتی ، رهت ، رهتیم رهتیت ، رهتن .
فعل ( بردن ) : بردم "bordom" ، بردی " bordi " ، برد " bord " ، بردیم " bordim " ، بردیت " bordit" ، بردن " borden " .
نویسنده علی سرابی یاقوند
:: موضوعات مرتبط:
فرهنگی ,
عکس ,
تاریخ ,
باستان شناسی ,
دفاع مقدس ,
,
:: برچسبها:
شناخت اقوام ,
لر ,
لرستان ,
باستان ,
فرهنگ ومردم ,
آیین ها ,
تصاویرمتحرک ,
عشایر ,
:: بازدید از این مطلب : 922
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1